نشانه ی چهارم

ساخت وبلاگ
به راهی در سلیمان دید موری

که با پای ملخ می کرد زوری 

 

کسی از من پرسید و بی آن که حتی لحظه ای گمان کنم که یادم می آید ؛ به یاد آوردم 

و دوباره به چشم آمد 

در جایی دیگر 

حکایتی از مورچه و سلیمان ؛

حضرت سلیمان و مورچه عاشق :

روزی حضرت سلیمان مورچه‌‌ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاکهای پایین کوه بود.

از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می‌‌شوی؟

مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می‌‌خواهم این کوه را جابجا کنم.

حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی‌‌‌توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: تمام سعی‌‌ام را می‌‌کنم!!

حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می‌‌گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می‌‌آورد...

تمام سعیمان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی است

نشانه ی پنجم ( رؤیا )...
ما را در سایت نشانه ی پنجم ( رؤیا ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : elhaam بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 3:39